عروسی خاله جون
سلام عزیزتر از جونم...پرنیا جونم ان شاءالله روزی برسه که عروسی و خوشبختی خودت رو ببینم دخترم. آمیییییییین. بالاخره خاله زینبم رو هم عروس کردیم و فرستادیم خونه ی بخت ..شکر خدا مراسم خیلی قشنگ و با شکوهی برگزار شد.. بهمون فوق العاده زیاد خوش گذشت. ان شاءالله که زندگی به کام شون و لحظاتی پر از شادی و سلامتی در کنار هم داشته باشن...آمیییییییییین قربوننننننننننت برم با اون تیپ خوشتیپت و طلا جواهراتی که به خودت آویزون کرده بودی به خصوص اون مرغ آمین ت که مدتها بود قول خریدش رو بهت داده بودم.بس که سریال شهرزاد رو نگاه کرده بودی شیفته ی طلای شهرزاد شده بودی.خلاصه که حسابی واسه ی مراسم خاله جونت رقصیدی و تا تونستی شاباش گرفتی..ی...
نویسنده :
مامان مریم
19:58